سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برخی سکوت ها از پاسخ دادن رساترند . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----80451---
بازدید امروز: ----1-----
بازدید دیروز: ----7-----
تو آخر منو می کُشیا

 

نویسنده: فاطمه ماندگار
یکشنبه 86/1/5 ساعت 10:24 صبح

باران بی گاه سحر گاهی

گلبرگ ها را چیده و برده است

و تو کنار میز بر فرش مییابی

آن سرخ کوچک را.

و یادمی اری

باران جر جر را

و تندر ترکیده را در گرگ و میش صبح

((_ای داد

امسال هم این گونه دیدی مرد!...))

و میبری با توده گلبرگ های سیب

در خاک بسپاریش.

از چاوشان سر خوش نو روز

ماهی فروشانی که می آید

از آن سر تاریخ

با دیدگانی .تکه ای خورشید

و نعره ای آبی

تا سفره ی عید تو رارنگین بیارایند

با رقصی از قرمز

با تنگی از ماهی .

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: فاطمه ماندگار
یکشنبه 86/1/5 ساعت 9:57 صبح

 

نرم اگر اندیشه می کرد

شاید این آفاق گرد آلود

دار بست تارهای نازک جاجیم باران بود

و بهار پنجه های تو بر انها پود های سبز و سرخ و زرد می تاباند

وبه مضرابی شتاب آمیز

رشحه ای از خون انگشتان چالاکت

بر زمینه می دوید بر شاخه ای از ارغوان می بست

بلبلی ناگاه

پر زنان می آمد و بر شاخه ی گلجوش

مینشست

و تو را می خواند

_

سبز اگر اندیشه می کردم

شاید این گزبوته های شور

جنگل سیراب او جا یا اقاقی بود

وینهمه بغض گره خورده

_بغض سبز تیغدارتلخ_

_سرخ اگر اندیشه می کردم

_نرم و سبز و سرخ_

شاید این دریای شور بی قرار هارا

پهنه ی سرسبز شبدر بود

در تپش از باد

و همین خورشید نارنجی آویزانزباغ عصر

سیب سرخی می شد و با یک تکان از شاخه می افتاد

_ژرف اگر اندیشه می کردم

شاید اینک چاهی از کفتر

پر زنان فواره می شد تا هلال نازک کم رنگ

و تو دور از من نبودی این همه خورشید....

این همه فرسنگ...


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: فاطمه ماندگار
پنج شنبه 85/10/28 ساعت 4:32 عصر

مجویید درمن زشادی نشانه

من و تا ابد این غم جاودانه ؛

من آن قصه تلخ درد، آفرینم

که دیگر نپرسند از من نشانه ؛

نجوید مرا چشم افسانه جویی

نگیرد مرا قصه گویِ زمانه ؛

من آن مرغِ غمگین تنها نشینم

که دیگر ندارم هوای ترانه ؛

رُبودند عشقِ مرا از کنارم

شکستند بال مرا، بی بهانه ؛

من آن تک درختم که دژخیم پاییز

چنان کوفته بر تنم تازیانه ؛

که خفته ست درمن امید جوانه

 نه دست بهاری نَوازد تنم را ؛ 

نه مرغی به شاخم کُند آشیانه ؛

من آن بی کرانِ کویرم که درمن

نیفشانده جزدستِ اندوه، دانه ؛

چه می پرسی ازقصۀ غصه هایم،

که ازمن تورا خود همین بس فسانه

که من دشت خشکم که درمن نشسته ست،

 کران تاکران،

حسرتی بی کرانه ؛


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خدایا ..............
    اولین فرمان الهی
    شهادت بانوی دو عالم بر فرزند غائبش و تمام شیعیان آن حضرت تسلیت ب
    همه آرزویم اینست...
    نمی دانم...
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •