لبهایم ازترشح عصیان کبود شد
مثل کویری ازغم باران کبود شد
مثل پدرهوس هوس ازگندم گناه
آلوده ام دل و لب ودندان کبود شد
ازابرهای یائسه مان سنگ می وزید
خورشید خون گرفته،خیابان کبود شد
افسرده،بی شکوفه،بدون پرنده آه!
درخودشکسته ایم وبهاران کبودشد
گنجشک های حادته نازل نمی شوند
این روزها تمام درختان کبود شد
حتی پس ازتوسبزترین عاشقانه ها
درگیرودار وسوسۀ نان کبود شد
نم نم طراوت ازغزل عاشقانه رفت
خشکید شمعدانی وگلدان کبود شد
شیطان طلسم می کند این روح خسته را
پیشانی ازشرارۀ عصیان کبود شد |